نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





فرا رسیدن ایام محرم

سلام

 

 

فرا رسیدن ایام محرم رو به تمام بینندگان عزیز تسلیت میگویماخم

 

 

 

انشالاه دعا ها و نذر هاتونو امام حسین قبول کنه

 

 

 

 

من رو هم دعا کنیدخجالتی


[+] نوشته شده توسط ✘A S a L✘ در 14:37 | |







يادم باشد

یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند
یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشندیادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرمکه من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهدیادم باشد که خودم با خودم مهربان باشمچرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باش

 


[+] نوشته شده توسط ✘A S a L✘ در 16:41 | |







توروخدا اين مطب رو بخون

با اینکه رشته‌اش ادبیات بود، هر روز سری به دانشکده تاریخ می‌زد. همه دوستانش متوجه این رفتار او شده‌بودند. اگر یک روز او را نمی‌دید زلزله‌ای در افکارش رخ می‌داد؛ اما امروز با روزهای دیگر متفاوت بود. می‌خواست حرف بزند. می‌خواست بگوید که چقدر دوستش دارد.

 

تصمیم داشت دیگر برای همیشه خود را از این آشفتگی نجات دهد. شاخه گلی خرید و مثل همیشه در انتظار نشست. تمام وجودش را استرس فرا‌ گرفته‌بود. مدام جملاتی را که می‌خواست بگوید در ذهنش مرور می‌کرد. چه می‌خواست بگوید؟ آن همه شوق را در قالب چه کلماتی می‌خواست بیان کند؟
در همین حال و فکر بود که ناگهان تمام وجودش لرزید. چه لرزش شیرینی بود. بله خودش بود که داشت می‌آمد. دیگر هیچ کس و هیچ چیزی را جز او نمی‌دید. آماده شد که تمام راز دلش را بیرون بریزد. یکدفعه چیزی دید که نمی‌توانست باور کند. یعنی نمی‌خواست باور کند.
کنار او، کنار عشقش، شانه به شانه اش شانه یک مرد بود. نه باور کردنی نبود. چرا؟ چرا زودتر حرف دلش را نزده بود. در عرض چند ثانیه گل درون دستش خشک شد. دختر و پسر گرم صحبت و خنده از کنارش رد شدند بی‌آنکه بدانند چه به روزش آورده‌اند. نفهمید کی و چگونه از دانشگاه خارج شده‌است.
وقتی به خودش آمد روی پل هوایی بود و داشت به شاخه گل نگاه می کرد. شاخه گل را انداخت و رفت. تصمیم گرفت فراموشش کند. تصمیم سختی بود. شاید اگر کمی تنها کمی به شباهت این خواهر و برادر دقت می‌کرد هرگز چنین تصمیم سختی نمی‌گرفت.

 


[+] نوشته شده توسط ✘A S a L✘ در 16:41 | |







مامان...
مامان و درد!!!
بابا...
بابا و زهرمار!!!
داداش...
داداش و مرض!!!
آبجی...
چی ميخوای؟
عمو...
عمو بی عمو!!!

دايی...
دايی و كوفت!!!
عمه...
عمه و دل درد!!!
خاله...
باز چه مرگته؟
بله...
بله و بلا!!!
سلام...
سلام گرگ بی طمع نيست!!!
شما خوبين؟
تا وقتی تورو نميبينيم خوبيم!!!
من دارم ميرم...
بری که برنگردی!!!
من ميرم بخوابم!!!
بخوابی كه پا نشی!!!
من پا شدم...
پا نگيری ایشالا !!!
من ميرم بيرون...
برو به جهنم!!!
خداحافظ...
خدا بزنه به كمرت!!!
من گشنمه...
بيا كوفت كن!!!
دوست دارم...
ميخوام نداشته باشی!!

خو اين چه زندگيه ما داريم؟؟؟
بعد ميگن چرا شما از نظر روحی مشكل دارين:|


[+] نوشته شده توسط ✘A S a L✘ در 16:41 | |







رنجوندن

رنجودن دیگران رو موافق نیستم هیچ دلم نمیخواد کسی ازم خاطره ای بد داشته باشه یا دلش از دست من بشکنه هیچوقت
ببین بعضی از ادمها خیلی بی ارزش هستن دنیای خیلی کوچیکی دارن کوچکتر از حدی که بتونی فکرش رو کنی فقط در زمان حال زندگی میکنن و اینده براشون مهم نیست اینجور ادمها ارزش یه لحظه ناراحتی هم ندارن بذار هرچه قدر میخوان خودشون رو خفه کنن واسه اذیت و ازار تو اصلا مهم نیست
ولی تو بخند محل نذار واست مهم نباشه هیچوقت این دسته ادمها رو نرجون
چون چندسال دیگه که کلا مسیر زندگی ها از هم جدا میشه خوبی ها میمونه هم از خوبی یاد میکنن
من که دیگه واسم ذره ای ارزش ندارن
اعتماد هم که خیلی سخت اعتماد میکنم واقعا سخت


[+] نوشته شده توسط ✘A S a L✘ در 16:41 | |







بچه بازي

هممون مي دونيم كه عاشق واقعي وجود نداره يا اگه باشه خيلي كم پيش مي ياد كه به عشقش  برسه ولي نمي دونم چرا چرا باز از عشق مي نويسيم.وقتي دنبال يك موضوع واسه نوشتن مي گرديم مستقيم مي ريم سراغ عشق.

اين روزها وقتي با دوستانت از عشق حرف مي زني مسخرت مي كنن همه مي گن خيلي داري رويائي فكر مي كني يا ديونه شدي(فكر كنم براي شما هم اين موضوع پيش اومده باشه).توي اين زمونه ما بقدري ارزش عشق رو پايين آوردن كه يك بچه كه هنوز فرق بين دوستي و دوست داشتن رو نمي دونه راحت دم از عاشقي مي زنه بدون اينكه اصلا معني عاشق شدن رو بدونه. بعد يك مدت كه از به ظاهر عشقش جدا مي شه و ازش در موردش مي پرسي راحت مي گه اين نشد يك عشق ديگه(آخه مگه يك آدم مي تونه چند تا عشق داشته باشه؟)البته اگه از يك ديد ديگه به عاشقي نگاه كني مي بيني كه حرف من مي تونه  اشتباه باشه.آخه ما همه عاشقيم يكي عاشق نامردي ِيكي عاشق سر كيسه كردن مردم ِ يكي عاشق پول و مال دنيا ِ يكي عاشق بالا رفتن از ديوار مردم ِيكي عاشق دل شكستن ِ يكي عاشق رفيق نيمه راه بودن ِ يكي عاشق عاشق كشي و..........................مهم اينه كه ما هر كدوم به يك نحو عاشقيم.

پس من اشتباه كردم كه اول اون حرفا رو نوشتم عشق واقعا وجود داره.


[+] نوشته شده توسط ✘A S a L✘ در 16:41 | |







دختری به دوستش: فکر کنم دوست پسرم داره بهم خیانت می کنه!

دوستش: از کجا فهمیدی؟

دختر: آخه دیشب پرسیدم کجا بودی ، گفت با دوستم امیر بودم…

دوستش: خوب الان مشکل چیه؟

دختر: خوب لامصّب دروغ میگه ، دیروز امیر تمام مدت با من بود


[+] نوشته شده توسط ✘A S a L✘ در 16:41 | |







به سلامتی پسری که ب سلامتی دوست دخترش عرق میخوره ولی نمیدونه دوست دخترش داره زیر یکی دیگه عرق میکنه


[+] نوشته شده توسط ✘A S a L✘ در 16:41 | |







به سلامتی کسی که بهت محل سگ نمیده
مطمئن باش مثل سگ واسه یکی دیگه له له میزنه!!!!!!!!!


[+] نوشته شده توسط ✘A S a L✘ در 16:41 | |