نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





وقتی عاشقتم،

وقتی عاشقتم،


بدون هیچ حد و مرزی دوستت خواهم داشت.




اما اگر به من خیانت کنی،




به اندازه کافی برای خودم ارزش قائل خواهم بود...




که تو را ترک کنم




[+] نوشته شده توسط ✘A S a L✘ در 23:58 | |







بـــــــــــــرو!!!!


بـــــــــــــرو!!!!


ترس از هیچ چیز ندارم




وقتی یقین دارم بیشتر از من کسی دوستت نخـــــــواهد داشت...




بیشتر از من کسی طاقتـ کم محلی هایت را ندارد..




بــــــــــــرو!!!!




ترس  برای  چه؟؟




وقتی می دانم یکــ روز تُف می اندازی به روی تمام آن هایی که 




به خاطرشــــان مـــَــن را از دست دادی.... 



[+] نوشته شده توسط ✘A S a L✘ در 23:58 | |







همیشه یادت باشه

همیشه یادت باشه اونی که همه ی حرفات رو باور میکنه ...

حتی دروغ هات رو ... 

همونی که فک میکنی ساده اس !

همونی که وقتی نگات میکنه نگاهش پر از نگرانی واسه فرداس !

همونی که هر وقت نیستی و به دروغ بش میگی کار داشتم بت با لبخند میگه خسته نباشی عشقم ...

یه استراحت بش بده زیاد از خودت خستش نکن چون وقتی بره بدجور دلتنگش میشی ...

[+] نوشته شده توسط ✘A S a L✘ در 23:58 | |







زندگی و آدماش

آتش دوزخ کمته......

نفرین من دنبالته

یه روز گلوتو میگیره

سلام به همه دوستان خوب و مهربون

ببخشید اوضاع کار و بار خیلی بد شده نمیدونم این مردم توی چه سالی زندگی میکنن که

با سختی باید مسواک بزنن................

خب بگذریم.....امروز صبح وقتی توی اتاقم نشسته بودم.....داشتم به روزای بد زندگیم فکر میکردم

به روزی که واسه خریدن دفترچه دانشگاه پول کافی نداشتم....

دفترچه پزشکی خریدم ولی دلم میخواست هنر هم امتحان بدم.....

خدایا اون روز من پول خریدن دفترچه هنر رو نداشتم

یادش بخیر چه حظات سختی بود

احساس حقارت میکردم

تنها بودم کسی رو نداشتم..................

خیلی دلم گرفته...............

خدا تو منو میبینی.....؟

خدایا به بودنم شک دارم..................................................

خسته خسته ام.....

بابام کجاس؟

کدوم نامرد ازم گرفتش

کدوم زن خودخواه اونو از مادرم جدا کرد؟

نفرین من هم به بابای بی اراده ام هم به اون زن لاابالی...

بابا دوستت ندارم


[+] نوشته شده توسط ✘A S a L✘ در 23:52 | |







سرنوشت من

وقتی خدای آسمونا بنده هاشو می آفرید رو پیشونی

 

هر کس با قلم طلائی رنگ یا جوهر بلوری رنگ

 

می نوشت:قصه ی خوب سرنوشت.

 

اما وقتی نوبت به من رسید دید نوک طلائی رنگ قلم

 

شکسته از مرغ غم پری گرفت و رو پیشونی من

 

نوشت: قصه ی تلخ سرنوشت.....

 


[+] نوشته شده توسط ✘A S a L✘ در 23:52 | |







غرور

ببین‍ ...

 

 

حواست باشه .....

 

 

 

 

اگه داری میری‍.....

 

 

.

 

به درک

 

 

اما....

 

 

 

فک نکن‍ اگه داری گورتو گم میکنی‍.....

 

 

 

من دنبالت‍ میام 

 

 

 

 

نَه ازین خبرا نیس‍

 

 

فِک نَکن‍ «غرور» سگیمو زیر پام له‍ میکنم‍

 

 

 

 

فقط،، همین لحظه ی اشغالی‍ گورتو گم کن‍    هری ی ی ی ی 


[+] نوشته شده توسط ✘A S a L✘ در 1:18 | |







حس...

حس‍ بدی دارم‍ 

 

انگار دارم‍ میمیرم‍ 

 

به گمانم‍ ....

 

عاشق‍ شدم.....

 


[+] نوشته شده توسط ✘A S a L✘ در 22:51 | |



صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 7 صفحه بعد